سفر دبی
سلام گل پسر مامان این روزها یکمی حال مامانت خوب نیست واسه همین بابایی تصمیم گرفت ببرتمون مسافرت که دستش درد نکنه و تو این سفر به تو عزیز دل مامانم خیلی خوش گذشت و همش به گردش بودی و مامان و بابا هم کلی واست خرید کردن و لباسای خوشگل خریدن که مبارکت باشه عزیز دلم خدا را شکر که دوست داشتی شادی تو من و بابا را هم شاد کرد ولی تو فرودگاه کسی نبود که ما را نشناسه با جیغایی که تو میزدی همه خنده اشون میگرفت و منم از خجالت لبخند میزدم اخه چیکار کنم پسرکم از دست تو و اینکه روز قبل رفتیم دکتر و واست برا تو هواپیما دارو گرفتیم که بخوابی و تو هم تا سوار هواپیما شدیم خوابیدی و اونجا بیدار شدی منم خوشحال از این موضوع همه تو هواپیما عاشق ...
نویسنده :
مامان سپیده
2:24